درباره‌ی پروانه خانم اعتمادی

1404/2/4
گروه : هنر

پروانه اعتمادی در خانواده‌ی هنرمندپروری به دنیا نیامده بود، به قول خودش «خانواده‌اش متوسط و قدیمی بودند، با تمام ساخت‌های سنتی.» در نتیجه، نمی‌توانست انتظار داشته باشد مورد تشویق اطرافیانش قرار بگیرد. پدرش تنها کسی بود که با مسیر منتخب دخترش مخالفت نکرده بود و پروانه معتقد بود که چون پدر سد راهش نشده، می‌تواند او را مشوق خود بنامد.

پروانه خانم تنها سه چهار ماهی نزد بهمن محصص اصول نقاشی آکادمیک را فرا گرفت. پس از اخذ دیپلم به دانشکده‌ی هنرهای زیبای تهران راه یافت و بعد از شش، هفت ماه، به علت مغایرت کلاس‌های هنری دانشگاه با عقایدش، آنجا را ترک کرد.

پس از چندی به عضویت تالار منصور قندریز درآمد، مجمعی که وظیفه‌ی شناساندن هنر آبستره یا هنر انتزاعی را به جامعه‌ی ایرانی داشت. پروانه معتقد بود نقاشی آبستره برای شخص ایشان به بن‌بست و نوعی فرمالیسم می‌انجامد. آبستره با شخصیت پروانه جور درنمی‌آمد و ایشان معتقد بود چنین سبکی نمی‌تواند ارتباط چندانی با بیننده ایجاد کند. بنابراین از قوانین تالار قندریز تَمَرُد کرد و به هنر فیگوراتیو روی آورد، اهالی تالار قندریز هم پذیرفتند که پروانه خانم به نقاشی فیگوراتیو بپردازد.

پروانه تمایز چندانی بین نقاشی‌های فیگوراتیو خود و هنر آبستره قائل نمی‌شد و تأکید داشت که نقاشی‌هایش ساختار هنر آبستره را از فرم خالص درآورده و به نوعی فیگور نرم تبدیل کرده است.

او هیچ‌وقت آثارش را کاملاً متعلق به یک سبک خاص ندانست.

پروانه با مدادرنگی عشق‌بازی می‌کرد،  مدادرنگی را ساده و صمیمی می‌دانست و به نی‌لبک تشبیهش می‌نمود. همانطور که می‌شود با نی‌لبک آهنگ‌های پیچیده ساخت، مدادرنگی هم اثری قابل خلق می‌کند که به گفته‌ی ایشان قابل نمایش برای چشم نامحرم نیست. او معتقد بود بیننده باید سبکبال و متواضع باشد تا نقاشی‌های او را درک کند.

*****

من ده ساله بودم که با پروانه اعتمادی آشنا شدم. قرار بود در کلاس نقاشی کلاژ بسازیم و مربیمان نمونه کلاژهای پروانه را به ما معرفی کرد. ما بچه‌های کلاس آنقدر از آثار ایشان خوشمان آمد که جلسه‌ی بعد مربیمان با یک پوشه پُر از نقاشی‌های پروانه به کلاس آمد. نقاشی‌های طبیعت بی‌جانش منحصربه‌فرد بودند و خوش‌ترکیب. ما در کلاسمان بیشتر بر سبک کوبیسم تمرکز داشتیم و از نظر منِ ده‌ساله، سبک پروانه «کوبیسم مهربان» بود؛ وقتی این عبارت را استفاده کردم، خانم مربی ذوق کرد و گفت تعریف قشنگیست برای توصیف نقاشی‌های پروانه.

«پرتره‌ی زنی با پرتقال» از همان ده سالگی دل مرا برد، خودم بارها کشیدمش و با وجود اینکه اطرافیان معتقد بودند که با نقاشی پروانه مو نمی‌زند، خودم آن را تقلید واپس‌گرایانه‌ای از زنِ پرتقالی پروانه می‌دانستم. به چشم من نقاشی‌های پروانه جان دارند و سرشارند از احساسات زنده. ویژگی بی‌همتایی که من هیچ‌وقت نتوانستم در نقاشی‌هایم خلقش کنم.

پرتره‌ی زنی با پرتقال، 1355

روز اول فروردین 1404 که خبر فوت پروانه اعتمادی را شنیدم، جا خوردم. با اندوهی عمیق، دوباره نقاشی‌هایش را نگاه کردم. اما پس از دقایقی به این نتیجه رسیدم که محال است اینهمه جوشش و غلیان و زندگی بمیرد و زیر خرمن‌ها خاک بپوسد. از صمیم قلبم باور دارم که پروانه در تار و پود آثارش، جاودانه شده است.

پروانه اعتمادی  (1404-1326)

اطلاعات فوق درباره‌ی زندگی شخصی و حرفه‌ای پروانه را از مستند «پروانه اعتمادی» به کارگردانی علی نائینی برداشته‌ام.

بدون عنوان، 1359

آدم و حوا، 1356

کلاژ بدون عنوان، 1376

مطالب مرتبط

نظر خود را بیان کنید