پشت پرده‌ی معشوق عروسکی در فیلم سینمایی «ساحره» اثر داوود میرباقری

1404/2/19
گروه : هنر

اولین فیلمی را که در سینما تماشا کردم، خوب به یاد دارم. نام فیلم «ساحره» بود، «ساحره» به کارگردانی داوود میرباقری. برای تماشای این فیلم، تعدادی از ما را از طرف کودکستان به سینما برده بودند. از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان، برای دیدن «ساحره» زیادی بچه بودیم، تعدادی از همراهانم ترسیده بودند و از فرط وحشت گریستند. من نترسیدم، اما مبهوت شده بودم؛ متوجه شده بودم که رعنا، یعنی ویشکا آسایش دوست‌داشتنی و کاربلد، هم نقش خانم خانه را باز می‌کرد و هم نقش یک عروسک کوکی را، عروسکی که شوهر رعنا قصد داشت از همسرش پنهانش کند.

 

سال‌ها از آن روز کذایی و اعتراضاتی که برخی از والدین به چنین اردوی نامناسبی داشتند، گذشت و من دانش‌آموز دبیرستان شدم. دیگر «ساحره» و خاطره‌اش از ذهنم پاک شده بود. خلاف سنگین آن روزهایم این بود که با دختردایی و پسرخاله‌ام به یک ویدئو کلوپ حوالی پارک ملت می‌رفتیم و فیلم و سریال می‌خریدیم. یک روز صاحب مغازه با لحن تمسخرآمیزی یک سی.دی را روی میز انداخت و گفت:«این هم یه فیلم مسخره‌ی ایرانیه، ساحر، جادوگر، یه چیز اینجوری!» برق از سرم پرید، گفتم:«من این رو می‌خوام.» دختردایی‌ام گفت:«مطمئنی؟ این رو می‌خوای؟» سرم را تندتند به نشانه‌ی جواب مثبت تکان دادم. دلهره‌ی شیرینی داشتم، دلهره‌ی مواجهه با آن عروسک کوکی پس از سال‌ها. وقتی به خانه رسیدم، یک راست به سمت کامیپوتر رفتم، روشنش کردم، سی.دی را در درایوش گذاشتم و زل زدم به صفحه. با لبخند شورانگیزی به اولین صحنه که رعنا (ویشکا آسایش) را با گریم عجیب صورتش نشان می‌داد، نگاه می‌کردم. ناگهان رعنا شروع کرد به جیغ کشیدن. با خودم گفتم خانواده‌ها حق داشتند اعتراض کنند که چرا ما را به دیدن این فیلم برده بودند!

آن روز «ساحره» را با جان و دل تماشا کردم، تازه فهمیده بودم داستان از چه قرار است و جریان عروسک کوکی بزرگ چیست. بالاخره فیلم محبوبم به پایان رسیده بود، نوعی کاتارسیس ارسطویی را در ذهنم احساس می‌کردم. تیتراژ پایانی را هم با دقت خواندم و گفتم آفرین به فریدون فرهودی با این فیلمنامه‌ی محشرش. بالاخره به این تکه رسیدم: با نگاهی به قصه‌ی «عروسک پشت پرده!» آن روزها دسترسی به اینترنت به سادگی الان نبود که در کسری از ثانیه می‌توانی ته‌توی یک اثر ادبی را دربیاوری. پس فریدون فرهودی تنها مغز متفکر این قصه‌ی فوق‌العاده نبود! تصمیم گرفتم فردا دبیر ادبیاتمان را پیدا کنم و اسم نویسنده را جویا شوم. اصلاً چرا در تیتراژ به نام نویسنده‌ی این داستان اشاره‌ای نشده بود؟ ترسیده بودند تمامیت فیلمنامه‌شان زیرسؤال برود؟

خلاصه که فردا رسید، دبیر ادبیات را پیدا کردم و نام نویسنده‌ی «عروسک پشت پرده» را از او پرسیدم. کمی فکر کرد و گفت:«تا پایان زنگ آخر نام نویسنده رو بهت میگم.» دل تو دلم نبود، بالاخره خانم صدیق به من گفت:«داستان از صادق هدایت خودمونه عزیزم!» خوشحال شدم، می‌دانستم که تعداد زیادی از آثار صادق هدایت را در کتابخانه‌ی خانه‌مان داریم. وقتی به خانه رسیدم، کیفم را جلوی کتابخانه انداختم و جستجو را شروع کردم. بالاخره داستان موردنظر را در مجموعه‌ی «سایه روشن» پیدا کردم. ذوق بی‌وصفی برای خواندنِ داستان داشتم، ذوقی که پس از اتمام داستان، به حیرت، شعف و رضایت ملموسی تبدیل شد.

آن روز چندین بار داستان را خواندم و دوباره فیلم را تماشا کردم. تا الان که سال‌ها از آن روز می‌گذرد، خواندن «عروسک پشت پرده» و تماشای «ساحره» یکی از رسومات زندگی من است. علاقه‌ی من به صادق هدایت از همان روز جوانه زد. به توانایی بازیگری ویشکا آسایش هم پی برده بودم، در نقش بانو، همان عروسک کوکی، به‌وضوح خوش درخشید، عروسکی که در نهایت به دست شوهر عجیب‌وغریب رعنا خانم متلاشی شد.

نویسنده: سین، یکی از اعضای «در حاشیه»

 

 

 

 

مطالب مرتبط

نظر خود را بیان کنید