وقتی شاگرد از معلم فاصله میگیرد: ارسطو و افلاطون

باورهای افلاطون و شاگرد شایستهاش ارسطو، چه تفاوتهایی با هم دارند؟ در این مقاله به بخشی از تفاوتهای آرای افلاطون و ارسطو میپردازیم.
1️⃣ افلاطون به عالمی باور دارد که مفاهیم انتزاعی را در خود گنجانده و از نظر او این مفاهیم، درواقع حقیقتِ آنچه هستند که ما در دنیای فیزیکیِ پیرامون خود میبینیم، افلاطون دنیای مادی را تنها انعکاسی از آن قلمرو حقیقی یا همان عالم مُثُل میداند. اما ارسطو میگوید قلمرو جدایی مختص حقیقت وجود ندارد، و هر چیزی که در همین دنیا قابل مشاهده است، حقیقت دارد. مثلاً افلاطون معتقد است روح فناناپذیر وجود دارد، روحی که قبل و بعد از وجود جسم فانی حضور داشته و دارد، اما ارسطو با این باور مخالف است و ادعا میکند که روح ساخته و پرداختهی جسم است و بدون وجود جسم نمیتواند به بقای خود ادامه دهد.
2️⃣ افلاطون معتقد است که دانش در ذات انسان نهفته شده، و افراد با به کارگیری فکر و منطق میتوانند به دانش دست بیابند. ارسطو اما براین باور است که دانش از مشاهده و تجربهی دنیای برون نشأت میگیرد. ارسطو میگوید ما با مشاهدهی دقیق جهان اطرافمان و نتیجهگیری از آن مشاهدات به دانش میرسیم. از دیدگاه افلاطون، فضایل اخلاقی هم در ذات انسان وجود دارند که میشود با بهرهگیری از خرد و تفکر به آن رسید، اما ارسطو رسیدن به فضایل اخلاقی را نتیجهی عادت میداند و دستیابی به آنها را در گرو تمرین و تجربه.
3️⃣ افلاطون باور دارد که هنر گونهای از تقلید است و بههیچعنوان نمیتواند حقیقت را دربرداشته باشد، او هنر را باعث ایجاد اختلال در مسیر رسیدن به دانش میداند. اما ارسطو هنر را بهعنوان ابزار ارزشمندی برای درک حقیقت میشناسد، از نظر او هنر حقیقت را مینمایاند و میتواند درک ما را از دنیا شایستهتر کند.
4️⃣ افلاطون میگوید که لازم است یک فیلسوف فرزانه بر مردم حاکمیت داشته باشد، چرا که تنها فلاسفه میتوانند به ذات حقیقت دست پیدا کرده و مردم را به سعادت برسانند. اما ارسطو معتقد است که حاکمیت باید دست مردم باشد چرا که مردم به خوبی میتوانند برای خودشان تصمیم بگیرند و نیازی ندارند تعدادی فرد منتخب بر آنها حکمرانی کند. مثلاً افلاطون میگوید سیستم حاکم باید بر تمام ابعاد زندگی مردم نظارت داشته باشد اما ارسطو باور دارد که نقش این سیستم تنها فراهم کردن چهارچوبیست که مردم بتوانند در بستر آن به صلاحدید خودشان زندگی کنند.
ارسطو: «افلاطون برای من عزیز است، اما حقیقت از او عزیزتر است.»